فقر
و گرسنگی مردم افغانستان و کمک های “بشردوستانه” امپریالیستی
اقیانوس
گرسنگی افغانستان را در برگرفته است. فقر، فلاکت و گرسنگی به چهره دائمی افغانستان
در قرن اخیر مبدل شده است. اما آنچه که بر نگرانی ها و اضطراب در این مورد
می افزاید، این است که علیرغم کمک های غذایی که از جانب سازمان ملل، کشورهای
ثروتمند و سازمانها و نهادهای خیریه ای بالغ بر چند میلیارد، به افغانستان ارسال
می شود نه تنها گرسنگی از میان نرفته بلکه با گذشت زمان فقر و فلاکت و گرسنگی
شدیدتر و وخیمتر می شود و هر روز مردم بیشتری به کمک سازمان های خیریه ای
وابسته می شوند. کشورهای قدرتمند امپریالیستی تلاش می کنند که با کمک های به
اصطلاح بشردوستانه، چهره انسان دوستانه ای به خود بگیرند. این نوشته قصد
وهدف اصلی آنها را مورد بررسی قرار خواهد داد. اما ابتدا با اتکاء به آمارها
تصویری از واقعیت فقر و گرسنگی در افغانستان را ترسیم کنیم.
بر
اساس آمار اوچا ( دفتر هماهنگ کنند امور بشردوستانه سازمان ملل متحد) “میزان درآمد
خانوادهها در افغانستان نیز به شدت کاهش یافته است و کفاف مصارف روزانهی زندگی
را نمیکند، ۸۰ فیصد خانوادهها در افغانستان که ۳۵ میلیون از نفوس را در بر می گیرد ، برای
هر عضو خانواده در روز کمتر از یک دالر درآمد دارند”. برنامه جهانی غذا(WFP) اعلام کرده است که “بیش از ۷۵ فیصد (سهچهارم) خانوادهها در
افغانستان قادر به تأمین رژیم غذایی مغذی نیستند. بیش از ۱۵
میلیون نفر نمیدانند وعدهی غذایی بعدی شان از کجا میآید.”
اگر
چه آمارهای متفاوتی انتشار یافته اما طبق محافظه کارترین آنها بیش از ۸۰ فی صد نفوس کشور زیر خط فقر قرار
دارند.
۶۵فی
صد نفوس یعنی بیش از ۲۴ میلیون نفر شامل ۶،۱
میلیون کودک به کمک های بشردوستانه نیاز دارند و ۳۴ فی
صد یعنی بیش از یک سوم جمعیت در شرایط حاد گرسنگی قرار دارند. در این میان
کودکان به خاطر دوران رشد و احتیاجات غذایی بیش از دیگران در رنج و محرومیت قرار
دارند.
نزدیک
به ۳۰هزار کودک به سوء تغذیه مبتلا می باشند و
در حدود یک میلیون کودک دیگر در معرض سوء تغذیه حاد و شدید قرار دارند که بیش از ۱۰ هزار از این کودکان زیر ۶ ماه سن دارند. بسیاری از کودکان
بطور روزمره به خاطر سوء تغذیه و نبود غذای حداقلی، جان خود را از دست می
دهند. طبق یک گزارش تنها در یک شفاخانه در ننگرهار در ۶ ماه
اول سال نو شمسی ۷۰۰ طفل جان خود را از دست داده اند و بر
اساس منابع صحی در ولایت بدخشان در شفاخانه ولایتی این ولایت دستکم ۲۶ طفل براثر سوءتغذیه جان دادهاند. این
آمار تنها مربوط به شش ماه و یک شفاخانه است و سایر شفاخانه ها و مراکز صحی را در
بر نمیگیرد.
اما
آمارها از واقعیت امروزی از فقر و گرسنگی، فلاکت و بیجا شدن میلیون ها، از مرگ
کودکان گرسنه و فریاد های استیصال و شرمساری والدین پا را فراتر گذارده نمی تواند.
اگر چه گرسنگی و سوء تغذیه کودکان فجایع بسیاری را به همراه آورده است و
باعث فشارها و ناهنجاری های اجتماعی بسیاری شده است، ناهنجاری هایی همانند
افزایش بی جا شدگان، ازدیاد مهاجرت به کشورهای همسایه علیرغم خشونت های بی سابقه
دولت ها و عناصر فاشیست، افزایش خشونت های خانگی بالای زنان و کودکان، افزایش
تجاوز و قتل زنان و خلاصه شدت یافتن هر چه بیشتر زن ستیزی. همچنین باعث شده برخی
اطفال شان را به معرض فروش گذارند، ازدواج کودکان بشدت رشد کرده است، خشونت های
خانگی ، تن فروشی، تجارت دختران و زنان جوان نیز افزایش داشته است. این مسئله
ناامیدی را در میان جوانان وبخصوص زنان جوان رشد داده است و باعث شده
شاهد خودکشی تعداد روز افزونی از جوانان و نوجوانان باشیم. این چنین است که مردم
افغانستان در اقیانوس گرسنگی فرو رفته اند و به نظر می رسد که از قایقی برای نجات
خبری نیست، اما عواقب و پی آمدهای آن هر چه بیشتر جامعه را به عمق آن فرو می برد.
آمارها
همچنین از اینکه چگونه و چرا مردم افغانستان دراین مسیربی پایان گرسنگی قرار
گرفته اند و یا چگونه از آن خود را بیرون کنند چیزی گفته نمی تواند. برای بیرون
آمدن از این شرایط مهم است که اولن ریشه این شرایط را درک کرد و آنگاه به این
مسئله پرداخت که چه عواملی و چه کسانی در بقا و تداوم آن نقش دارند و این
تداوم را چگونه عملی می کنند و آنگاه است که می توان راه برآمدن از این
شرایط را روشن تر و واضح تر دید.
چهل
سال است که مردم افغانستان در جنگ های ارتجاعی متعددی که در نتیجه اشغالگری و
دخالتگری امپریالیست های غرب و شرق، مرتجعین و قدرت های منطقوی بوجود آمده گیر
مانده اند. جنگ های ارتجاعی و خانه جنگی های میان نیروهای بنیادگرا که با نتایج و
پی آمدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اسفباری همراه بوده است، همچنین در این دوران
سلطه حکومت های بنیادگرای اسلامی زن ستیزی را که نیمی از جامعه را در بند روابط
ومناسبات عقب مانده پدرسالارانه به اسارت درآورده اند، بالای مردم تحمیل
کرده اند. هنگامی که این گرسنگی هر ساله با بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله و
خشکسالی و بی آبی همراه می شود بازهم گرسنگی و فقر است که تشدید می یابد.
بدون
تردید بقدرت رساندن دوباره طالبان که با سیاست های مبتنی بر بنیادگرایی اسلامی و
زنستیزانه همراه بوده است این شرایط رقت انگیز را به منتهی درجه رسانده است.
اگر چه وضعیت مردم علیرغم افت و خیز هایش بیش از ۳۰ سال
است که ادامه دارد و نمی توان این شرایط و وخامت آنرا از دخالت گری های امپریالیست
ها و مرتجعین منطقوی جدا دانست.
امروز
بسیاری از جریانات پروامپریالیستی شرایط کنونی افغانستان را تنها در نتیجه به قدرت
رسیدن طالبان دانسته و طالبان را مقصر اصلی این شرایط می دانند. اگر چه این بخشی
از واقعیت است اما آنچه این نیروهای پروامپریالیستی نمی بینند و یا اینکه می بینند
اما عامدن برای زینت بخشیدن به چهره امپریالیستی آنرا پنهان می کنند، اینست که
امپریالیست ها طالبان را با پلان قبلی به قدرت رساندند و این بخشی از
دخالتگری امپریالیست ها و مرتجعین وابسته به آنها برای افغانستان می باشد.
اضلاع
متحده آمریکا و متحدین اش، به افغانستان از منظر منافع جهانی اشان
نگاه می کنند. امپریالیست های غربی در سال های ۶۰ و ۷۰ شمسی افغانستان را با همکاری
پاکستان به مهمترین میدان نبردشان با بلوک شرق بدل کردند. همین باعث
شد که افغانستان دراین سال ها و حتی بعد از بیرون رفتن روس ها، به میدان پرورش
تروریسم و بنیاد گرایی مبدل شود. امپریالیست ها از این طریق بسیاری کشورهای
خاورمیانه را آغشته به بنیادگرایی اسلامی کردند. به عبارت دیگر افغانستان و
پاکستان میدان تربیت و صدور تروریستهای بینادگرای اسلامی و در خدمت به منافع
آمریکا وغرب شد. دراین دوران بود که طالبان و القاعده و دهها گروه وابسته و
یا مستقل از القاعده ایجاد شد. اما هنگامی که بنیادگرایان اسلامی در مقیاس عظیمی
به مانعی در مقابل غربی ها مبدل شدند، پلان هایشان شامل ایجاد تغییراتی در
افغانستان شد و با انداختن تایی و پاپیون به گردن جهادی ها تلاش کردند به اسلامیت
در افغانستان شکل ملایمتری بدهند این تغییر را با بوق و کُرنا تحت نام دموکراسی و
آزادی زنان، تحفه امپریالیست ها جابزنند. اما نه آنها قصد آوردن دموکراسی داشتند و
نه تغییراتی صورت پذیرفت. بلکه حرکتی برای اشغال افغانستان و کنترل بیشتر بر
افغانستان بود. آمریکایی ها و رژیم دست نشانده و فاسدی که بر سر کار نهادند، حتی
نتوانست بخشی از آزادی ها و حقوق نیم بندی که مردم و زنان افغانستان در دوران قبل
از سال های ۶۰ درافغانستان داشتند را احیاء کنند، اما
پلان ملایم کردن اسلامیت و بنیادگرایی به شکست انجامید و دوباره به گروه بنیادگرای
طالبان متوسل شدند و آنرا به قدرت رساندند. چرا که یکم اوضاع جهانی باز هم تغییر
کرده بود و تضادها میان امپریالیست های غرب و شرق حاد شده بود و منافع شان ایجاب
می کرد که بازهم گروه طالبان بر مسند قدرت بنشیند و خون مردم افغانستان را بمکد.
دوم اینکه آنها در ۲۰ سال جنگ با طالبان هیچگاه برای شکست
دادن طالبان جدی نبودند، و تلاش جدی برای شکست طالبان هم انجام ندادند چرا که
خواست آنرا نداشتند، طالبان تنها مستمسکی برای اشغال افغانستان و حضور مستقیم آمریکا
بود. در حالیکه آمریکا آگاهانه اجازه داد که طالب در پاکستان مقیم
گردد، اردوگاه بزند، نیروهای خود را آموزش دهد، سرباز گیری کند و از آنجا خود را
دوباره بازسازی کند و آماده سرکوب مردم شود و سوم اینکه ایجاد دفتر سیاسی و قرار
دادن سخنگوی سیاسی را در قطر برایشان ممکن ساختند و… خلاصه تروریست هایی که نام
شان در لیست سیاه بود یک شبه نامشان سفید شد و تحت نام وزیر و وکیل در
کنفرانسها شرکت کردند.
آنگاه
با چنین شرایطی طالبان را از امپریالیست های آمریکایی و غربی جدا کردن که گویی
نقشی در شرایط کنونی و فقر و فلاکت و گرسنگی مردم ندارند در بهترین حالت جهل و
نادانی است و اعتماد به امپریالیست ها و در غیر این حالت نشانه وابستگی و
سرسپردگی به امپریالیست های غربی است. شکی نیست که سیاست های ضد مردمی و ارتجاعی
طالب برشدت فقر و گرسنگی افزوده است. اما طالب جدا از پلان های امپریالیست های
آمریکایی نیست. و گرسنگی مردم افغانستان جدا از این پلان ها نیز نمی باشد.
در
حقیقت از زمانی که امپریالیست ها افغانستان را به مثابه جولانگاه جنگ با بلوک شرق
برگزیدند، تا به امروز افغانستان در گرداب بی پایان جنگ، فقر و گرسنگی فرو رفته
است. و با مناسبات حاکم و سلطه طالبان و تلاش امپریالیست ها برای تحکیم و مشروعیت
حکومت طالبان علیرغم اختلافات ظاهری، این گرداب به چرخش خود ادامه داده و اگر این
شرایط ادامه یابد، انتهایی براین ظلم و رنج و عذاب توده های مردم افغانستان
وجود نخواهد داشت.
نقش
کمک های به اصطلاح بشردوستانه کشورهای امپریالیستی در گرسنگی و فقر مردم افغانستان
تنها
راه حل کشورهای امپریالیستی در شرایط کنونی برای رفع گرسنگی و فقر در افغانستان
ارسال کمک های به اصطلاح ” بشردوستانه” از طریق سازمان ها و یا نهادهای خیریه است.
هر ساله معادل چند میلیارد دلار کمک های به اصطلاح بشر دوستانه از طریق سازمان ملل
و یا نهادهای خیریه و توسعه از کشورهای مختلف امپریالیستی مانند : “کِر – CARE”، ”
یو
اس اید USAID”،” صلیب سرخ
– Red Cross”،
” برنامه
جهانی غذا WPF”،
” آکسفام Oxfam” و…به افغانستان سرازیر می شود. طبق گزارش
اوچا از اگست ۲۰۲۱ به این سو افغانستان تحت حکومت طالبان ۷،۶ میلیارد دالر کمک های “بشردوستانه”
دریافت کرده است که در حدود ۳،۳
میلیارد دالر آن از سوی اضلاع متحده امریکا بوده است.
اما
این کمک ها که بیش از ۳۰ سال
است از طرف آنچه به نام “جامعه جهانی”( در واقع همان کشورهای امپریالیستی) به طرف
افغانستان می آید و مقدار آن بر اساس فرمانبرداری طالبان و یا دیگر
دولت های مستقر در افغانستان و یا بنا برمنافع ویا مصالح سیاسی امپریالیست ها
بیشتر و یا کمتر شده، اما در نهایت تاثیر محسوسی بر شرایط فقر در افغانستان
نگذارده است و روند عمومی آن روبه وخامت بوده است.
چرا
با چنین شرایطی روبروهستیم ؟ آیا این بدتر شدن اتفاقی است، یا اینکه نقش سازمان
های خیریه در حقیقت همین است؟ سوال را بهتر است اینگونه مطرح کنیم،
امپریالیست ها که نماینده سرمایه داری جهانی استند ودر نتیجه خود تولید
کننده فقر، فلاکت و گرسنگی در سطح جهان استند و جهان را به دو قطب تقسیم کرده اند
یک قطب از تعداد قلیلی ثروتمند با ثروت و سرمایه های نجومی مانند ایلان ماسک و بیل
گیتز و ترامپ و… و قطب دیگر از میلیارد ها انسان فقیر که بخش مهمی از آنها در
کشورهای افریقا و آسیا و امریکای لاتین در گرسنگی و فقر بسر می برند و از دادن نان
خالی به طفل هایشان عاجزمی باشند، آیا واقعا نیت نیک دارند و برای رفع فقر و
گرسنگی در افغانستان و یا تقلیل آن دالر مصرف می کنند ؟
برای
جواب به این باید پرده ها را کنار بزنیم. یا به عبارت دیگر از آنچه در سطح و ظاهر
واقع شده عبور کنیم و کمی به عمق پدیده کمک های بشردوستانه کشورهای امپریالیستی
بپردازیم، آنگاه اهداف و قصد بخش مهمی از کمک های این نهادها و کشورهای
امپریالیستی بیشتر روشن خواهد شد.
تمام
کمک های “بشردوستانه” که از طرف قدرت های امپریالیستی تامین می شوند ، مقید و با
بندهایی همراه استند. به این معنی که بودجه ای که به نهادهای خیریه تعلق می گیرد
دارای شرایطی است که برخی از آن ها ، از اینقرارند: این بودجه باید درموادی معینی
که عمدتا محدود به محصولات غذایی است، مصرف شود. همچنین این مواد باید از
شرکت های معینی خریداری شوند، در اکثر موارد این شرکت ها باید متعلق به کشور
کمک کننده باشد در نتیجه اضافه تولید شرکت های اگرواکونومیک که روی دست شان مانده،
برای جلوگیری از ضرر این شرکت ها باید از آنها خریداری شود و همچنین باید توسط
کمپنی های کشتیرانی کشور مربوطه حمل و نقل شوند، در نتیجه این کمک ها طریقی است
برای نجات و یا کمک به شرکت ها و کمپنی های کشورهای امپریالیستی. بخش عظیمی از کمک
های غذایی آمریکا به کمپنی های کشتیرانی کشور امپریالیستی تعلق می گیرد.
خلاصه آنچه در این جا به حساب نمی آید ، نیاز و احتیاجات مردم افغانستان و یا دیگر
کشورها ست. این کمک های به اصطلاح بشر دوستانه به بشر ربطی پیدا نمی کند بلکه
مسئله منفعت شرکت ها و کمپنی های چند ملیتی در کشور خود از شرکت های اگرو اکونومیک
گرفته تا کمپنی های کشتیرانی و سوخت آمریکایی و اروپایی است. راهی برای مصرف اضافه
تولید، راهی برای سوبسید دادن به این شرکت ها و نه تنها نجات آنها از بحران بلکه
قرار دادن آنها در موقعیتی بهتر در رقایت با دیگر کشورهای امپریالیستی است. اما
این کل معضله و جنبه اصلی این کمک های “بشردوستانه” نیست. این کمک ها
تاثیرات مخربی را بر موقعیت اقتصادی افغانستان و تعمیق فقر و گرسنگی در
افغانستان و دیگر کشورهای مصرف کننده دارند.
فرض
کنیم که این کمک های بشر دوستانه به افغانستان بصورت نقدی به این نهاد ها و
یا سازمان های خیریه داده شود و آنها این مبلغ را به اختیار خود و در خدمت منافع
مردم مصرف کنند. بطور مثال آنها این گندم و یا سایر مواد غذایی را از دهقانان
افغانستان با قیمت مناسب خریداری کنند، این مسئله تاثیری در رشد و تقویت این
دهقانان خواهد داشت، آنگاه بخش بیشتر و بیشتری از دهقانان بجای کشت کوکنار
وتولید تریاک به کشت گندم و دیگر مواد اولیه و ضروری برای تغذیه روی خواهند آورد.
آنگاه فرض کنیم آنچه برای حمل و نقل مصرف می شود کمک به دهقانان برای، بهبود و
ازدیاد محصولات آن ها شود برای انتقال آب، برای تولید انرژی در سطح محلی و حمل و
نقل. آنگاه این مسئله ممکن است کمکی در راه خود کفایی مواد غذایی اولیه در
افغانستان باشد.
اما
این ها فرضیاتی بیش نیستند، چرا که چنین چیزی هرگز در چوکات قوانین امپریالیستی
نمی گنجد. این فرضیات اول از همه با سیاست انحصاری امریکا و سایر کشورهای
امپریالیستی در تضاد است. دوم اینکه، نهادهای خیریه خود نهادهای سرمایه داری و
امپریالیستی هستند و آنها نیز حساب و کتاب خود را دارند و برای رقابت با دیگر
نهادهای خیریه می خواهند سرمایه بیشتری در دست داشته باشند. سوم اینکه دولت های
فاسد و ضد مردمی مانند دولت های کرزی و اشرف غنی و همچنین طالبان و جهادی ها مانع
مهم وجدی دیگری در مقابل مصرف درست این کمک ها هستند. و چهارم اینکه
به مسئله کمک های “بشردوستانه” امپریالیستی نمی توان صرفن از دریچه اقتصادی
نگریست. برای قدرت های امپریالیستی مسایل مهمتری از اقتصاد و حتی منفعت چند شرکت و
کمپنی خود اهمیت دارد. واقعیت این است که فرای مسایل منفعت و اقتصاد چند شرکت،
آنچه برای امپریالیست ها در اولویت قرار دارد، منافع استراتژیک جهانی آنهاست، که
سیاست های اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیک را به هم وصل می کند. به عبارت دیگر
اهداف امپریالیست ها از ” کمک های بشردوستانه ” بسیار ” ضد بشری تر و جنایت بار تر
از آنچه در بالا به آن اشاره شد، می باشد.
تجربه
نشان می دهد که دهقان های کشورهای مختلف آفریقایی که در پلان های توسعه ای و
یا کمک های “بشردوستانه ” امپریالیستی قرار داشته اند ضررهای جبران ناپذیری
را متحمل شده اند و نشان می دهد که پلان ها و کمک های”بشردوستانه” صرفن بسط
سیاست های امپریالیستی در حوزه کمک رسانی است. مدت طولانی است که بسیاری از مردم و
محققین مترقی و مردم دوست اثرات منفی و ضررساز این کمک های “بشردوستانه ” را
دریافته اند. این کمک ها در آفریقا باعث شد که توانایی دهقانان آفریقایی
برای تولید مواد غذایی بتدریج تضعیف شود. با از بین بردن دهقانان یا جلوگیری از
توسعه زراعتی ، پلان های ” انسان دوستانه” بخشی از فرآیندی شدند که کشورهای متضرر
، در همه زمینه های اقتصادی و همچنین سیاسی بیشتر به امپریالیست ها وابسته
شوند در نتیجه گرسنگی در این کشورها افزایش یابد ، و کشورهای آنها هر چه بیشتر به
شبکه سرمایه داری جهانی و در تابعیت از آن ادغام شود. به طور مثال
“مالی” یک کشور آفریقایی نمونه بارزی از آن است. کمک های “بشری” باعث خصوصی
سازی تولید پنبه و سپس مبدل شدن تولید پنبه به بخش اصلی اقتصاد این کشور شد و سپس بودجه
این کشور هر چه بیشتر به کمک های خارجی وابسته شد.
اگر
به کشور خود، افغانستان بنگریم، مجموعه ای از جنگ های امپریالیستی و کمک های
“انسان دوستانه” عامل مهمی برای راندن دهقانان از کشت گندم و سایر مواد اولیه
غذایی به سمت کشت کوکنار و تولید تریا ک و سایر مواد مخدر شده است. اکنون بسیاری
از ساحات زراعتی به کشت کوکنار اختصاص داده شده، در حقیقت دهقانان چاره ای جز پناه
بردن به این محصول نداشته اند. زیرا در حالیکه گندم از جانب نهادها و سازمان های
خیریه به صورت مفت و یا بسیار ارزان پخش می شود بسیاری از دهقانان مجبور به یافتن
راه پر درآمدتری می شوند. چرا که خرج تولید این محصول برای آن ها بسیار قیمت تمام
می شود، و امکان رقابت با گندم مفت و یا ارزان توزیع شده از طرف سازمان های خیریه
و یا واردات گندم سوبسید شده امپریالیستی را ندارند. این همان بلایی بود که
بالای بسیاری از دهقانان آفریقایی آمده است. اما انگیزه “کمک های بشری” قدرت
های امپریالیستی به افغانستان تنها ضرر رساندن و تخریب محصولات زراعتی ویا کار
دهقانان نبوده است. بلکه هدف این بوده است که افغانستان را از نظر اقتصادی به
تولید کننده مواد مخدرنیز مبدل کند، و از طرف دیگر پیوسته به صورت کشورنا پایدار و
بی ثباتی نگاه دارد که تنها برای ادامه جنگ ها و جولان تروریست های بنیادگرا و
تولید مواد مخدر مناسب باشد. مسئولیت سازمان های توسعه دهنده وابسته به امپریالیست
ها نیز باید منطبق بر پالیسی های عمومی دولت خود باشند. بطور مثال یو اس اید USAID از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۴ به دانشگاه نبراسکای آمریکا، ۵۱ میلیون دالر پرداخت کرد تا کتاب های
درسی را برای متعلمین افغانستانی مکاتب مذهبی واقع در پشاور و کویته پاکستان و
مناطق تحت کنترل جهادی ها در افغانستان تدوین کند. این دانشگاه کتاب های ریاضی را
به نوعی طراحی کردند که ریاضیات را با شمردن تعداد روس های کشته شده و یا اسلحه
های کلاشینکف یاد بگیرند. یک مثال از کتاب ریاضی برای کودکان صنف چهارم اینگونه
است:
” سرعت گلوله کلاشینکف ۸۰۰ متر در ثانیه است. اگر یک روس که در
فاصله ۳۲۰۰ متری یک مجاهد باشد و آن مجاهد کله روس
را هدف قرار دهد، حساب کنید چند ثانیه طول می کشد تا گلوله بر پیشانی روس اصابت
کند.»
به
یک کلام کمک های “انسان دوستانه” قدرت های امپریالیستی بر اساس همان پالیسی هایی
است که قدرت های امپریالیستی و یا دلالان آن مانند بانک جهانی (WB) و یا صندوق بین المللی پول (IMF) به کشورهای تحت سلطه واگذار می کنند که
با شرایطی از قبیل، خصوصی سازی شرکت های دولتی ، کاهش یا حذف یارانه های کالای
اساسی مانند مواد غذایی اساسی، برداشتن مالیات و تعرفه ها برای کالاهای
وارداتی و ….همراه است. این شرایط که کشورهای تحت سلطه را زیر فشار می گذارد به
نفع قدرت های امپریالیستی و مستقیما در تضاد با منافع توده ها در کشورهای قرض
گیرنده است و این چنین است که گرسنگی افزایش می یابد.
بنابراین
تبدیل افغانستان به مرکز تضاد با بلوک شرق در سال های ۶۰
شمسی، اشغال نظامی افغانستان دردهه های ۸۰ و ۹۰، به قدرت رساندن طالبان توسط اضلاع
متحده آمریکا در سال ۲۰۲۱، از نظر ماهوی تفاوت چندانی با
کمک های بشردوستانه آمریکا و غرب ندارند. پلان های ” کمک های بشری” و بطور
عموم پلان های توسعه ای آمریکا و دیگر امپریالیست ها را نمی توان از اهداف
اقتصادی، سیاسی ، نظامی قدرت های امپریالیستی جدا دانست. هر موضوعی از جمله کمک
های “بشری” و پلان های توسعه دهنده ی کشورهای امپریالیستی در چوکات پالیسی های کلی
آن کشورها قرار دارد تا به منافع سیاسی، اقتصادی و استراتژیک آن ها یاری رساند. به
گونه ای که یک روزنامه نگار در دهه اول این قرن آن را تعریف می کند: “دموکرات ها و
جمهوری خواهان آمریکا به طور فزاینده ای به کمک های خارجی به عنوان ابزار “قدرت
نرم” نگاه می کنند که می تواند وجهه آمریکا را بهبود بخشد. (نیوزویک، ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷)
اما
درمورد سازمان ها و نهادهای خیریه واقعیت این است که بودجه آنها از طرف دولت های
مربوطه اشان تامین می شود و در نتیجه چاره ای ندارند جز اینکه در چوکات تعیین شده
برای آنها انجام وظیفه کنند در غیر اینصورت بودجه ای به آنها تعلق نخواهد گرفت.
بنابراین آنها چه بخواهند و چه نخواهند و هر چقدر خود را مستقل بدانند و یا ندانند،
در خدمت اهداف دولتی کشور خود قرار دارند. اما بسیاری از کارکنان این نهادها
با نیات نیک و انسان دوستانه و بصورت داوطلبانه ویا با حداقل مزد در بسیاری موارد
فداکارانه تلاش می کنند تا به هم نوع خود کمک کنند، اما آنچه که این نوشته به آنها
اشاره دارد اهدافی است که دولت های کشورهای امپریالیستی دنبال می کنند و نه
داوطلبان وکارکنان آنان.
واقعیت
این است که آنچه مردم افغانستان برای مبارزه با فقر و گرسنگی نیاز دارند کمک های
همراه با قید و بند امپریالیستها نیست که مردم را هر چه بیشتر با زنجیرهای زخیمتری
به اسارت می کشانند. آنچه مردم افغانستان به آن نیاز دارند سرنگونی طالبان
آنهم نه از طریق قدرت های امپریالیستی بلکه سرنگونی طالبان و همه روابط و
مناسباتی که نمایندگی می کند از طریق یک انقلاب پرولتری با اتکاء به کارگران و
دهقانان وسایر زحمتکشان افغانستان است. انقلابی که تحولات دموکراتیک
نوین و سوسیالیستی را در مسیر حرکت به سوی جامعه کمونیستی در برداشته باشد. تا ملت
را از هر نوع سلطه امپریالیستی و روابط کهن و عقب مانده رهایی بخشد و روابط تولیدی
نوینی را در خدمت به توده های مردم جایگزین آن کند. با تقسیم زمین های زمینداران
بزرگ به دهقانان فقیر و بی زمین، شرایط را برای زارعین و دهقانان فراهم کنند
که بتوانند در روی زمین خود کار کنند و بدون قید و بندی، به تولید نیازها و
پایه ای غذایی مردم بپردازند. افغانستان حتی در سالهای ۷۰
شمسی از نظر مواد غذایی تاحدی خودکفا بود. اما هم اکنون برای عادی ترین مواد غذایی
متکی به کمک های ” بشردوستانه” (در واقع) ضدبشری امپریالیست ها می باشند تا گرسنگی
هر روز بیشتر تعمیق یابد و مردم در اقیانوس گرسنگی غرق شوند.
اینکه
افغانستان قبل از دخالتهای مستقیم امپریالیست ها از نظر غذایی خودکفا بود نشان می
دهد که افغانستان منابع کافی و مردم سخت کوش و پرکاری برای تغذیه خود و مبارزه با
بلایای طبیعی و پیشروی به سوی آینده ای بهتر را دارد. اما باید ابتدا خود را از
سلطه امپریالیستی رها کند و روابط کهنه و ارتجاعی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را که
سلطه امپریالیستی را ممکن می سازد در هم بشکنند. در غیر اینصورت سیاست بازی
امپریالیستی از طریق ” کمک های بشردوستانه” ادامه خواهد یافت و گرداب گرسنگی، قحطی
و فاجعه های منتجه از جنگ و بلایای طبیعی هرگز از چرخش باز نخواهد ماند.
جمعی
از کمونیست های انقلابی -افغانستان
۲
قوس ۱۴۰۳
وبسایت: jaka۲۰۲۰.com
ایمیل: jaka.af2016@gmail.com
اینستاگرام: @jaka.af_Ir